داستان صوتی کودکانه پیرزن و بز گمشده
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
یک پیرزنی بود که یک بزی داشت که تمام امرار معاش زندگیش رو از طریق بزش انجام می داد . روز که مشد میبردتش صحرا می چروندتش و شب برمیگشت خونه ، شیرش رو میدوشد و میفروخت . سالی یکبار هم پشم هاش رو میچید و زمستون که خونه بود پشم هاش رو میکرد طناب و میفروخت . هر روز صبح هم میرفت صحرا موقع برگشت کلی علف میچید و میاورد خونه خشک میکرد برای زمستون که بز بخوره . پشکل بز هم جمع میکرد برای سوخت زمستون خودش ، بز هم همت میکرد و سالی یک بز میاورد و پیرزن آخر تابستون اون رو میفروخت . زدش بز یک بزغاله ماده آورد. پیر زن دلش نیومد که بزغاله ماده رو بفروشه موند و بزرگ شد و اول بهار هم یک بزغاله دیگه آورد
خوب بچه ها اگه می خوای بدونین سرانجام این داستان چی میشه می تونین این قصه رو از همینجا گوش کنین.
داستان صوتی کودکانه پیرزن و بز گمشده
برای شنیدن قصه صوتی در اپلیکشن لطفا روی دکمه صوتی زیر کلیک بفرمایید.
برای شنیدن دیگر قصه های دیگه لطفا اینجا کلیک کنید .